نشست ویژۀ شهر کتاب در روز دوشنبه سوم تیر با عنوان «عصری با مؤمن قناعت» بهمنظور معرفی شعر و تأثیر این شاعر تاجیک در ادبیات معاصر فارسی برگزار شد.
به گزارش ایسنا، در این نشست دکتر اصغر دادبه، دکتر سیدعلی موسویگرمارودی، دکتر ابراهیم خدایار، دکتر علیاشرف مجتهد شبستری و حسن قریبی سخنرانی کردند و پیام گلرخسار صفیآوا، شاعر برجستۀ تاجیکستان، و سفیر تاجیکستان، نعمتالله امامزاده، خوانده شد. در پایان فیلمی کوتاه پخش شد که 20 روز پیش از درگذشت مؤمن قناعت در منزل او ضبط شده بود.
در ابتدای نشست علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی مؤسسه شهر کتاب، اظهار کرد: شعر معاصر تاجیکستان را با نامهای برجستهای چون لایق شیرعلی، بازار صابر، گلرخسار صفیآوا و مؤمن قناعت میشناسیم. از این میان، مؤمن قناعت را نیمای میانرودان یا نیمای شعر امروز تاجیکستان نامیدهاند. او بهنوعی سرآمد دورۀ احیاگری و نهضت آزادیخواهی شعر تاجیک بود. او پیشوای شعر امروز تاجیکستان، بسیار تأثیرگذار و در صدر شاعران پس از صدرالدین عینی بوده است. قناعت مدتها رئیس اتحادیۀ نویسندگان تاجیکستان بود. آثار متعددی منتشر کرده و در آنها دو ویژگی بسیار برجسته است: هویت، اندیشه و معرفت. عشق او به زبان فارسی و هویت و تمدن فرهنگی ایران در آثارش مشهود است.
در ادامه پیام گلرخسار صفیآوا خوانده شد. در بخشی از این پیام آمده است: مرگ عالِم مرگ عالَم است، فرمودهاند بزرگان. مرگ شاعر مرگ شعور است. ملت تاجیک شاعر بزرگ، مکتبداری را از دست داد که بهترین نمونۀ شعر فارسی ـ تاجیکی را به یادگار گذاشته است. اکثر شاعران معروف کنونی از مکتب شعر نو او سبق گرفتهاند. مکتب شاعری مؤمن قناعت ادامۀ مکتب شعر هزارواندسالۀ ماست. اخوان ثالث طی صحبتی در آوریل سال ۱۹۹۰ در آلمان غربی به اینجانب گفته بود: «وقتی از شعر هزارساله و مشترک ما که بنیادش را ابوعبدالله رودکی گذاشته است، سخن میرود، من و تو، ما و شما نه، ما باید گفت!» استاد مؤمن قناعت نیز در این باب چنین نظری داشت.
مؤمن قناعت: شاعر نسیم خلیج فارس
علیاشرف مجتهد شبستری، رئیس انجمن دوستی ایران و تاجیکستان، در این مراسم اظهار کرد: مؤمن قناعت شخصیتی ویژه بود. اگر بخواهیم از صلابت شخصیتشان صحبت کنیم، به مانند کوههای پامیر بود. او در دهۀ 60 در رابطه با زبان فارسی شعری گفته که نشاندهندۀ توجهی است که به هویت و بازگشت به خویشتن داشته است. در دهههای 70 و 80 میلادی شاعران به این مسأله پرداختهاند و در اشعار لایق و دیگر شاعران تاجیک این بازگشت به خویشتن دیده میشود. او در جلسهای که در یکی از کشورهای عربی تشکیل شد هنگام درخواست برای سرودن شعری بداهه، شعری دربارۀ خلیج فارس سرود.
در ادامۀ نشست شاهمنصور شاهمیرزا، نمایندۀ سفیر تاجیکستان، پیام سفیر تاجیکستان، نعمتالله امامزاده، را خواند. در بخشی از این پیام آمده است:
سخن را وزن و تمکینی زمین باید سخن را قدرتی جانآفرین باید
هر شاعر در طول فعالیت پرفراز و نشیب شاهبیت یا شاهبیتهایی میسراید که بیت بالا مانیفست استاد مؤمن قناعت بود. ایشان در تمام راه شاعری به این شاهبیت و گفتۀ خود پایبند بودند.
مؤمن قناعت شاعر خلقی تاجیکستان، چندی پیش در سن ۸۶ سالگی دار فانی را وداع گفتند، دلهای همۀ اهل ادب را در گوشهوکنار عالم داغدار کرد. رئیسجمهور تاجیکستان درست میفرمایند که مؤمن قناعت در رشد ادبیات تاجیک خدمت شایسته را به انجام رسانیده است. نسلهای گوناگون ادیبان تاجیک از کارهای سرشار از مهر و محبت شاعر غذای معنوی گرفته، به کمال رسیدهاند. نام نیک و آثار وطندوستانۀ مؤمن قناعت در خاطرۀ مردم ابدی باقی خواهد ماند. مؤمن قناعت با نوشتن آثار ماندگاری نام خود را در تاریخ ادبیات تاجیک جاودانه ساخت. اشعار او راهنمای نه تنها ادیبان، بلکه خوانندگانی سرشمار گردیدهاند. داستانهای او سرشار از اندیشههای فلسفی بوده، در آنها روح بلند وطندوستی، انسانپروری، دوستی بین ملتها ستایش یافتهاند. نمونۀ آثار و کتابهای علیحدۀ او بارها به زبانهای روسی، اکراینی، عربی، آلمانی، فرانسوی، ازبکی، تاتاری، بلغاری و دیگر زبانهای عالم ترجمه و چاپ شدهاند. او نیز آثار سخنوران بزرگ دنیا را به تاجیکی برگردان کرده است. خوانندگان فارسیزبان با اشعار این شاعر تازهبیان، بار اول سال ۱۹۹۴ توسط مجموعۀ شعرهای او که تحت عنوان برگزیدۀ اشعار مؤمن قناعت توسط انتشارات بینالمللی الهدی چاپ شد، آشنا شدند.
شکرکاوی و قندجویی از شعر تاجیک
سیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر و رایزن فرهنگی سابق ایران در تاجیکستان، نیز گفت: برخی از منتقدان شعر معاصر تاجیکان را شعری دانستهاند که در محدودهای کوچک خود را تکرار میکند، اما از تکرار آنها چه فایده؟ در ایران هم، اگر معیار شعر بلند غزل حافظ باشد، پس از حافظ شاعری در ابعاد او نداشتیم. علاوه بر این، تاجیکان قرنها پیش، خود به فراتر بودن شعر حافظ و امثال او اعتراف داشتهاند. بنابراین، بهنظر من بهجای این سخنها بهتر است در آثار شاعران تاجیک بهدنبال استعدادهایی باشیم که ناشناخته ماندهاند و یا در آثار آنان به جستوجوی رگههای درخشان قریحه بپردازیم. نه اینکه نمونههای نازل یا مشکلات شعرشان را پیش چشم آوریم. من در برخورد با شعر همزبانان دلبندم، تاجیکان، کوشیدهام که از سفرۀ رنگارنگ شعر آنان تنها شکر بکاوم و قند بجویم. نه آنکه حنظل برآرم و پند بگویم. چه یک رگه باشد و چه کان بیپایان و رودی خروشان شاعرانی چون مؤمن قناعت، عجمی، گلرخسار، لایق شیرعلی، فرزانه خجندی و…
او ضعف کار شاعران تاجیکی را بیشتر به بخش بیرونی و کوششها مربوط دانست تا بخش درونی شعر و جوشش آن. همچنین علت اصلی این امر را فشار به جامعۀ ادبی تاجیکستان در دورۀ شوروی دانست و توضیح داد: تنها فشار حاکم بر آن روزگار قاتل قریحهها و جوششها و محدودکنندۀ کوششها نبود. سیاستزدگی، در خدمت حزب بودن و محصور ماندن در دگماتیسم ایدئولوژیک آن از دیگر جلادان بیرحم شعر راستین بود.
موسوی گرمارودی تلقین و اجبار تعبیر تمام خاک شوروی به وطن و تحمیل خط سریلیک به مردم تاجیکستان را عامل بیهویتسازی و بازداری از همپایی و همگرایی با شعر ایران و افغانستان دانست و افزود: مهمتر از این دو خرابی، آن است که با خط روسی، شاعر تاجیک از میراث فرهنگی خود بیخبر شد. پشتوانۀ شعر هر شاعر، فرهنگ مدون و میراث فرهنگی زبان او است. برگرداندن تمام این میراث بسیار وسیع و گسترده به خط سریلیک تقریباً ناممکن است، در حالیکه دانستن خط نیاکان و بهرهگیری از این میراث وسیع برای شاعر تاجیک واجب است. اما اغلب مردم عزیر تاجیکستان خط نیاکان خود را نمیشناسند و بسیاری از آثار شعری نیاکان خود را نخواندهاند. بنابراین، بهجای سرزنش باید از یکایک مردم تاجیک قدردانی بهعمل آید که با وجود گسیختگی طولانی فرهنگی و تحمیل خط بیگانه، هنوز با همین زبان سخن میگویند و شعر میسرایند.
او ضمن ابراز خشنودی از تغییراتی که در سه دهۀ اخیر در شعر تاجیک روی داده است، به خلق شاهکارهایی به پشتوانۀ بازگشت دوبارۀ ایشان به زبان نیاکان اشاره کرد و توضیحات مختصری دربارۀ زندگی ادبی مؤمن قناعت ارائه کرد.
قناعت در برابر تقابلهای دوگانه
ابراهیم خدایار، دانشیار دانشگاه تربیت مدرس، سخنان خود را با خواندن غزل «شهادت انسان» رستم وهاب، دبیر ماهنامۀ اتحادیۀ نویسندگان تاجیکستان، در ستایش مؤمن قناعت آغاز کرد و ضمن تأکید بر ارزشمند بودن نقاط عطف در پژوهشهای ادبی، سخنرانی خود را با برشمردن هشت نقطۀ عطف با عناوین دورۀ معارفپروری یا روشنگری، دورۀ تجددگرایی، دورۀ پیدایش ادبیات شورایی، رشد و استحکام ادبیات شورایی، زوال ادبیات شورایی و بازگشت نرم به سنتها، مرگ ادبیات شورایی و پیدایش ادبیات مردمی، استقلال و خودآگاهی ملی، استقلال و تردید و غربت در تاریخ ادبیات معاصر تاجیک پیگرفت و اظهار کرد: «اگر بخواهیم دربارۀ جایگاه مؤمن قناعت در این هشت لحظۀ تغییر سخن بگوییم، باید به لحظۀ پنجم این تغییرهای هشتگانه رجوع کنیم؛ یعنی زوال ادبیات شورایی و بازگشت نرم به سنت. با مرگ استالین و رویکارآمدن خروشف، فضای تنفسی برای ادبیاتهای بومی تمام جمهوریهای درون اتحاد شوروی ایجاد شد. این باعث شد که دهۀ شصتیها بتوانند با استفاده از «نرمش خروشفی» به میراث ملیشان توجه کنند و خود را از سیطرۀ رئالیسم سوسیالیستی خشن ژدانفی نجات دهند و در کنار موضوعات عمومی آن دورۀ شوروی به مسائل خردتر بومی و ملیشان هم بیندیشند».
او افزود: «جنبشهای دهۀ شصتیها بازگشت به اصول واقعی رئالیستی بود که از دورۀ نخست شکلگیری ادبیات نوین تاجیک؛ یعنی دورۀ معارفپروری شروع شده بود و بعد در قامت تجددگرایان مجال بروز یافته بود. به همین علت میتوانیم دهۀ 60 را تکرار دوبارۀ تجددگرایی بدانیم. در این دوره تمام نویسندگان و شاعران توانستند با در نظر داشتن شرایط جدید و با احتیاط کامل در حوزۀ شکل و محتوا راه نوگرایان دورۀ تجددگرایی را در پیش گرفته و آرمانهای آنها را در زبان جدید بیان کنند. بنیانگذار این جریان در شعر، کسی نبود جز مؤمن قناعت. او برجستهترین فرد این جنبش شعری است که پرچم خودباوری و استقلال هویتی تاجیکها را در قاب کلانروایتی بسیار دیرینه به نام آریاییان و فارسیزبانان برافراشت. در دیوان مؤمن قناعت علاوه بر جریان رئالیسم سوسیالیستی، باید از ظهور رئالیسم راستین دهۀ 60 با لحنی رمانتیک نام برد که سرشار از امید، شور و شوق احیای میراث گذشته است که در ادامه از دل آن جریان رمانتیک اجتماعی سربرآورد. این جریان گزارههایی چون زبان مادری، شخصیتهای اسطورهای و تاریخی، وطنی غیر از وطن سوسیالیستی و در مجموع تصاویر افتخارآمیز از گذشتۀ مشترک اقوام آریایی و فارسیزبان بود که البته با شتابی بسیار آرام و پرحوصله حرکت به سمت آینده را آغاز کرد».
خدایار ضمن اذعان به نقش خروشف و نیاز عمومی جامعه به بازگشت به سنت، شخصیت صمیمی و جذاب مؤمن قناعت و جایگاه اداری وی را در تبدیل این جنبش فردی به جریانی عمومی مؤثر دانست. در ادامه، دوگانهسازیهای جعلی را در دوران شوروی ابزاری برای استمرار بخشیدن به حاکمیت دانست و تقابلهای کمونیسم ـ کاپیتالیسم، پیشرفت ـ مذهب، آزادی ـ فئودالیته، وطن خرد ـ وطن بزرگ را از پرکاربردترین آنها دانست که همواره یکی از آنها با شر تداعی شده و مخاطب به همراهی با خیر و اجتناب از شر هدایت میشد و افزود: «وطن خرد در مقابل وطن بزرگ یکی از دوگانهسازیهای جعلی در حوزۀ هویت ملی بود که در آن دوره برجسته بود و مفهوم وطن خرد (تاجیکستان) در برابر وطن بزرگ (اتحاد جماهیر شوروی) را ترویج میکرد. این حرکت چیزی جز تحقیر ملی را در پی نداشت تا جایی که امر شگفتی نبود اگر در بازار یا از زبان نمایندگان مردم میشنیدید که به «تاجیک روسزبان» بودنشان افتخار کنند. مؤمن قناعت با طنزی فاخر و نجیب به این موقعیت واکنش نشان داد. این شعر باعث باب شدن چنین اشعاری در آن دوره شد. بدینترتیب، قناعت با ایستادن در مقابل این دوگانههای جعلی برای آشتی دادن مردم با فرهنگ خرد کوشید».
بازگشت به سنتهای ادبی
همچنین حسن قریبی، رئیس پژوهشگاه فرهنگ فارسی- تاجیکی در تاجیکستان، ضمن اشاره به اینکه شعر تاجیک در چالش مقایسه با شعر فارسی گرفتار آمده است، اظهار کرد: «من اعتقاد دارم که اگر شعر در ایران صورت رفاهی داشته باشد، در تاجیکستان صورت معیشتی دارد. شعر تاجیکستان در دورههایی واقع با نیستکنی شدیدی مواجه شده است. من بیشتر باور دارم که مرحوم قناعت در پی بازگشت به سنتهای ادبی بود. در دورهای بهواسطۀ تغییر خط و سیاستهای دورۀ شوروی مبنی بر ایرانستیزی و دوری از نظام فئودالی پادشاهی، سنتهای ادبی گم شده بودند. شعرهایی که در این دوره سروده شده بود تا دورۀ مؤمن قناعت که بازگشت به سنتهای ادبی را احیا کردند، تقریباً خالی از سنتهای ادبی شده است. اگر سنتهایی هم هست، در حال کمرنگ شدن است.
او با بیان اینکه بنابر سنتی که صدرالدین عینی بنیان گذاشت، تا دورهای سیاستمداران حکومت شورایی فرهنگیان بودند یا به عبارتی فرهنگیان سیاستمداران بودند، گفتند: مؤمن قناعت و گلرخسار توانستند در سیاستهای کلان دورۀ شوروی تأثیرگذار باشند. ما بعد از سیاست دموکراتیکردن زبان یا سیاست سادهسازی زبان، با انبوه مخاطب مواجه شدیم. زبان ساده شد. این فرصت تا اکنون هست، ولی با ظهور مخاطبان حرفهای بهنظر در تقسیمبندیهایی که دکتر خدایار کردند، دورهای جدید آغاز شده است و بایستی در قیاسی که پیش از این با ایران انجام میشد، تجدیدنظری کرد. خوشبختانه شاعران خوبی آمدهاند و به شاهراه اصلی فارسیزبانان پیوستهاند. قناعت در اوج دوران کدورتهایی که میان ایران و تاجیکستان ایجاد شده بود، باز هم بر حرف خود بود و بر تحکیم روابط تأکید داشت».
خانۀ هستی در هجمۀ شغاد
اصغر دادبه، استاد دانشگاه و مدیر گروه ادبیات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ضمن تأکید بر ضرورت علتیابی و برطرف ساختن سوءتفاهمها میان ایران و تاجیکستان، اظهار کرد: «هایدگر میگوید: «زبان خانۀ هستی است». وقتی زبان خانۀ هستی است و هستی بیهویت و تشخص نمیشود، بهنوعی زبان خانۀ هویت میشود. آشکارا بگویم، هویت یعنی زبان. اگر زبان تغییر کند، هویت تغییر میکند. اگر زبان از بین برود، هویت از بین میرود. در این تردیدی نیست. این جملهای از یک فیلسوف بود. جملۀ بعدی از یک نظامی باشرف، احمد شاه مسعود است که گفت: «ما برای بقای زبان فارسی میجنگیم». باید پرسید که با چه کسی جنگ میشود؟ در محلهای اگر دعوایی راه میافتد با پیرمرد یا کودک کوچک درنمیگیرد. شغادها با رستمها دشمنی دارند. گرچه در مملکت ما بدیهیات انکار میشود. دانشمندی میپرسد، اصلاً ایران کجاست؟ وجود دارد؟ آن یکی که نمیدانم با چه متری اندازهگیری میکند، شادی فوتبالی ما را نژادپرستی میداند. بزرگترین دشمنان هویت ما خودمان هستیم، این دلیل بر آن است که با خنجر زدن نزدیکان از روبهرو و پشت باز هم مانده است. مؤمن قناعت و همۀ آنانی را که در آنجا ماندهاند نمیتوان محافظهکار دانست. اینان خردمندی میکنند تا در میان گردنکشان زنده بمانند. آیا شعار دادن یا بلافاصله نابود شدن هنر است یا راهی ادامهدادنی را پیگرفتن؟ در دورانی حتی به بهانۀ اینکه کسی زبان و خط نیاکان میدانست، او را در سیبری تبعید میکردند».
او افزود: «زبان فارسی همیشه عامل وحدت ما بوده است. این زبان با پشتوانۀ عظیم فرهنگیای که در آسیای میانه داشت، با وجود تمام لطماتی که دید باز این قدر قدرت داشت که مردانی قدرتمند بتوانند بلند شوند و آن را زنده کنند. این ریشه بهرغم خشکسالیها در آب ماند و این بزرگان توانستند به آنچه باید برگردند. دستمایۀ اصلی در همان عصر طلایی، سدۀ چهارم، زبان بود. در این دوره ابنسینا و فارابی و … ظهور کردند. اما ما از فردوسی سخن میگوییم، چون او به فارسی سرود. اگر هزاران کتاب ارزشمند علمی به زبانهای دیگر در فرهنگ ما نوشته شود، معلوم نیست آن ارزش هویتی کار فردوسی را داشته باشد. چنین پشتوانه و پیشینهای با تمام لطماتی که خورد موجب شد صدرالدین عینیها و مؤمن قناعتها بتوانند برگردند».
Нишасти вежаи «Шаҳри китоб» дар рӯзи душанбе, 25 июн бо унвони «Асре бо Муъмин Қаноат» ба манзури муаррифии шеър ва таъсири ин шоири тоҷик дар адабиёти муосири форсӣ баргузор шуд.
Ба гузориши ИСНО, дар ин нишаст доктор Асғари Додбеҳ, доктор Сайидалӣ Мусавии Гарморӯдӣ, доктор Иброҳими Худоёр, доктор Алиашраф Муҷтаҳиди Шабистарӣ ва Ҳасани Қарибӣ суханронӣ карданд ва паёми Гулрухсор Сафиева – шоири барҷастаи Тоҷикистон ва сафири Тоҷикистон – Неъматуллоҳ Имомзода хонда шуд. Дар поён филми кӯтоҳ пахш шуд, ки 20 рӯз пеш аз даргузашти Муъмин Қаноат дар манзили ӯ забт шуда буд.
Дар ибтидои нишаст Алиасғари Муҳаммадхонӣ – муовини фарҳангии муассисаи «Шаҳри китоб» изҳор кард: «шеъри муосири Тоҷикистонро бо номҳои барҷастае чун Лоиқ Шералӣ, Бозор Собир, Гулрухсор Сафиева ва Муъмин Қаноат мешиносем. Аз ин миён, Муъмин Қаноатро «Нимои Миёнрӯдон» ё «Нимои шеъри имрӯзи Тоҷикистон» номидаанд. Ӯ ба навъе, саромади давраи эҳёгарӣ ва наҳзати озодихоҳии шеъри тоҷик буд. Ӯ пешвои шеъри имрӯзи Тоҷикистон, бисёр таъсиргузор ва дар садри шоирони пас аз Садриддин Айнӣ будааст. Қаноат муддатҳо раиси Иттиҳодияи нависандагони Тоҷикистон буд. Осори мутааддиде мунташир карда ва дар онҳо ду вежагӣ бисёр барҷаста аст: ҳувият, андеша ва маърифат. Ишқи ӯ ба забони форсӣ ва ҳувияту тамаддуни фарҳангии Эрон дар осораш машҳуд аст.
Дар идома паёми Гулрухсор Сафиева хонда шуд. Дар бахше аз ин паём омадааст: ««Марги олиме марги олам аст», фармудаанд бузургон. Марги шоир марги шуур аст. Миллати тоҷик шоири бузург, мактабдореро аз даст дод, ки беҳтарин намунаи шеъри форсии тоҷикиро ба ёдгор гузоштааст. Аксар шоирони маъруфи кунунӣ аз мактаби шеъри нав ӯ сабақ гирифтаанд. Мактаби шоирии Муъмин Қаноат идомаи мактаби шеъри ҳазору андсолаи мост. Ахавони Солис тайи суҳбате дар апрели соли 1990 дар Олмони ғарбӣ, ба инҷониб гуфта буд: «Вақте аз шеъри ҳазорсола ва муштараки мо, ки бунёдашро Абӯабдуллоҳи Рӯдакӣ гузоштааст, сухан меравад, ману ту, мову шумо на, мо бояд гуфт!». Устод Муъмин Қаноат низ дар ин боб чунин назаре дошт.
Муъмин Қаноат: шоири «Насими халиҷи Форс»
Алиашраф Муҷтаҳиди Шабистарӣ – раиси Анҷумани дӯстии Эрон ва Тоҷикистон, дар ин маросим изҳор кард: «Муъмин Қаноат шахсияти вежа буд. Агар бихоҳем аз салобати шахсияташон суҳбат кунем, ба монанди кӯҳҳои Помир буд. Ӯ дар даҳаи 60 дар робита бо забони форсӣ шеъре гуфта, ки нишондиҳандаи таваҷҷуҳест, ки ба ҳувият ва бозгашт ба хештан доштааст. Дар даҳаҳои 70 ва 80 мелодӣ шоирон ба ин масъала пардохтаанд ва дар ашъори Лоиқ ва дигар шоирони тоҷик ин бозгашт ба хештан дида мешавад. Ӯ дар ҷаласае, ки дар яке аз кишварҳои арабӣ ташкил шуд, ҳангоми дархост барои сурудани шеъре бадоҳа, шеъре дар бораи халиҷи Форс суруд.
Паёми сафири Тоҷикистон
Дар идомаи нишаст Шоҳмансури Шоҳмирзо – намояндаи сафири Тоҷикистон, паёми сафири Тоҷикистон Неъматуллоҳ Имомзодаро хонд. Дар бахше аз ин паём омадааст:
Суханро вазну тамкини замин бояд,
Суханро қудрати ҷонофарин бояд.
Ҳар шоир дар тӯли фаъолияти пурфарозу нишеб шоҳбайт ё шоҳбайтҳое месарояд, ки байти боло манифести устод Муъмин Қаноат буд. Эшон дар тамоми роҳи шоирӣ ба ин шоҳбайт ва гуфтаи худ пойбанд буданд.
Муъмин Қаноат – шоири халқии Тоҷикистон чанде пеш дар синни 86-солагӣ дори фониро видоъ гуфтанд, дилҳои ҳамаи аҳли адабро дар гӯшаву канори олам доғдор кард. Раиси ҷумҳури Тоҷикистон дуруст мефармоянд, ки Муъмин Қаноат дар рушди адабиёти тоҷик хидмати шоистаро ба анҷом расонидааст. Наслҳои гуногуни адибони тоҷик аз корҳои саршор аз меҳру муҳаббати шоир ғизои маънавӣ гирифта, ба камол расидаанд. Номи нек ва осори ватандӯстонаи Муъмин Қаноат дар хотираи мардум абадӣ боқӣ хоҳад монд. Муъмин Қаноат бо навиштани осори мондагоре номи худро дар таърихи адабиёти тоҷик ҷовидона сохт. Ашъори ӯ роҳнамои на танҳо адибон, балки хонандагони сершумор гардидааст. Достонҳои ӯ саршор аз андешаҳои фалсафӣ буда, дар онҳо рӯҳи баланди ватандӯстӣ, инсонпарварӣ, дӯстии байни миллатҳо ситоиш ёфтаанд. Намунаи осор ва китобҳои алоҳидаи ӯ борҳо ба забонҳои русӣ, украинӣ, арабӣ, олмонӣ, фаронсавӣ, ӯзбакӣ, тоторӣ, булғорӣ ва дигар забонҳои олам тарҷума ва чоп шудааст. Ў низ осори суханварони бузурги дунёро ба тоҷикӣ баргардон кардааст. Хонандагони форсизабон бо ашъори ин шоири тозабаён, бори аввал соли 1994 тавассути маҷмӯаи шеърҳои ӯ, ки таҳти унвони «Баргузидаи ашъори Муъмин Қаноат» тавассути Интишороти байналмилалии «ал-Ҳудо» чоп шуд, ошно шуданд.
Шакарковӣ ва қандҷӯӣ аз шеъри тоҷик
Сайидалӣ Мусавии Гарморӯдӣ – шоир ва ройзани фарҳангии собиқи Эрон дар Тоҷикистон низ гуфт: «Бархе аз мунтақидон шеъри муосири тоҷиконро шеъре донистаанд, ки дар маҳдудае кӯчак худро такрор мекунад, аммо аз такрори онҳо чӣ фоида? Дар Эрон ҳам, агар меъёри шеъри баланд ғазали Ҳофиз бошад, пас аз Ҳофиз шоире дар абъоди ӯ надоштем. Илова бар ин, тоҷикон қарнҳо пеш, худ ба фаротар будани шеъри Ҳофиз ва амсоли ӯ эътироф доштаанд. Бино бар ин, ба назари ман, ба ҷои ин суханҳо беҳтар аст дар осори шоирони тоҷик ба дунболи истеъдодҳое бошем, ки ношинохта мондаанд ва ё дар осори онон ба ҷустуҷӯи рагаҳои дурахшони қареҳа бипардозем, на ин ки намунаҳои нозил ё мушкилоти шеърашонро пеши чашм оварем. Ман дар бархурд бо шеъри ҳамзабонони дилбандам – тоҷикон, кӯшидаам, ки аз суфраи рангоранги шеъри онон танҳо шакар биковам ва қанд биҷӯям, на он ки ҳанзал барорам ва панд бигӯям. Чӣ як рага бошад ва чӣ кони бепоёну рӯди хурӯшони шоироне чун Муъмин Қаноат, Аҷамӣ, Гулрухсор, Лоиқ Шералӣ, Фарзонаи Хуҷандӣ ва…
ӯ заъфи кори шоирони тоҷикиро бештар ба бахши берунӣ ва кӯшишҳо марбут донист, то бахши дарунии шеър ва ҷӯшиши он. Ҳамчунин, иллати аслии ин амрро фишор ба ҷомеаи адабии Тоҷикистон дар давраи Шӯравӣ донист ва тавзеҳ дод: «Танҳо фишори ҳоким бар он рӯзгор қотили қареҳаҳову ҷӯшишҳо ва маҳдудкунандаи кӯшишҳо набуд. Сиёсатзадагӣ, дар хидмати ҳизб будан ва маҳсур мондан дар догматизми идеологии он аз дигар ҷаллодони бераҳми шеъри ростин буд».
Мусавии Гарморӯдӣ талқин ва иҷбори таъбири тамоми хоки Шӯравӣ ба ватан ва таҳмили хатти кириллӣ ба мардуми Тоҷикистонро омили беҳувиятсозӣ ва боздорӣ аз ҳампоӣ ва ҳамгароӣ бо шеъри Эрону Афғонистон донист ва афзуд: «Муҳимтар аз ин ду харобӣ он аст, ки бо хатти русӣ шоири тоҷик аз мероси фарҳангии худ бехабар шуд. Пуштвонаи шеъри ҳар шоир фарҳанги мудавван ва мероси фарҳангии забони ӯст. Баргардондани тамоми ин мероси бисёр васеъ ва густурда ба хатти кириллӣ тақрибан номумкин аст, дар ҳоле, ки донистани хатти ниёкон ва баҳрагирӣ аз ин мероси васеъ барои шоири тоҷик воҷиб аст. Аммо ағлаб мардуми азизи Тоҷикистон хатти ниёкони худро намешиносанд ва бисёре аз осори шеърии ниёкони худро нахондаанд. Бино бар ин, ба ҷои сарзаниш бояд аз якояки мардуми тоҷик қадрдонӣ ба амал ояд, ки бо вуҷуди гусехтагии тӯлонии фарҳангӣ ва таҳмили хатти бегона, ҳанӯз бо ҳамин забон сухан мегӯянд ва шеър месароянд».
ӯ зимни ибрози хушнудӣ аз тағйироте, ки дар се даҳаи ахир дар шеъри тоҷик рӯй додааст, ба халқи шоҳкорҳое ба пуштвонаи бозгашти дубораи эшон ба забони ниёкон ишора кард ва тавзеҳоти мухтасаре дар бораи зиндагии адабии Муъмин Қаноат ироа кард.
Қаноат дар баробари тақобулҳои дугона
Иброҳими Худоёр – донишёри Донишгоҳи тарбияти мударрис, суханони худро бо хондани ғазали «Шаҳодати инсон»-и Рустами Ваҳҳоб – дабири моҳномаи Иттиҳодияи нависандагони Тоҷикистон, дар ситоиши Муъмин Қаноат оғоз кард ва зимни таъкид бар арзишманд будан нуқоти атф дар пажӯҳишҳои адабӣ, суханронии худро бо баршумурдани ҳашт нуқтаи атф бо ановини давраи маорифпарвари ё равшангарӣ, давраи таҷаддудгароӣ, давраи пайдоиши адабиёти шӯроӣ, рушд ва истеҳкоми адабиёт шӯроӣ, заволи адабиёти шӯроӣ ва бозгашти нарм ба суннатҳо, марги адабиёти шӯроӣ ва пайдоиши адабиёти мардумӣ, истиқлол ва худогоҳии миллӣ, истиқлол ва тардиду ғурбат дар таърихи адабиёти муосири тоҷик пай гирифт ва изҳор кард: «Агар бихоҳем дар бораи ҷойгоҳи Муъмин Қаноат дар ин ҳашт лаҳзаи тағйир сухан бигӯем, бояд ба лаҳзаи панҷуми ин тағйирҳои ҳаштгона руҷӯъ кунем; яъне заволи адабиёти шӯроӣ ва бозгашти нарм ба суннат. Бо марги Сталин ва рӯи кор омадани Хрушёв, фазои танаффусе барои адабиётҳои бумии тамоми ҷумҳуриҳои даруни Иттиҳоди Шӯравӣ эҷод шуд. Ин боис шуд, ки даҳаи шастиҳо битавонанд бо истифода аз «нармиши хрушёвӣ» ба мероси миллиашон таваҷҷуҳ кунанд ва худро аз сайтараи реализми сотсиалистии хашини ждановӣ наҷот диҳанд ва дар канори мавзӯъоти умумии он давраи Шӯравӣ, ба масоили хурдтари бумӣ ва миллиашон ҳам биандешанд».
Ӯ афзуд: «Ҷунбишҳои даҳаи шастиҳо бозгашт ба усули воқеии реалистӣ буд, ки аз давраи нахусти шаклгирии адабиёти навини тоҷик; яъне давраи маорифпарварӣ шурӯъ шуда буд ва баъд дар қомати таҷаддудгароён маҷол буруз ёфта буд. Ба ҳамин иллат, метавонем даҳаи 60-ро такрори дубораи таҷаддудгароӣ бидонем. Дар ин давра тамоми нависандагон ва шоирон тавонистанд бо дар назар доштани шароити ҷадид ва бо эҳтиёти комил дар ҳавзаи шаклу муҳтаво, роҳи навгароёни давраи таҷаддудгароиро дар пеш гирифта ва ормонҳои онҳоро дар забони ҷадид баён кунанд. Бунёнгузори ин ҷараён дар шеър касе набуд ҷуз Муъмин Қаноат. Ӯ барҷастатарин фарди ин ҷунбиши шеърӣ аст, ки парчами худбоварӣ ва истиқлоли ҳувияти тоҷикҳоро дар қоби калонривоятии бисёр дерина ба номи ориёиён ва форсизабонон барафрошт. Дар девони Муъмин Қаноат, илова бар ҷараёни реализми сотсиалистӣ, бояд аз зуҳури реализми ростини даҳаи 60 бо лаҳне романтик ном бурд, ки саршор аз умед, шӯру шавқи эҳёи мероси гузашта аст, ки дар идома аз дили он ҷараёни романтики иҷтимоӣ сар баровард. Ин ҷараён гузораҳое чун забони модарӣ, шахсиятҳои устураӣ ва таърихӣ, ватани ғайр аз ватани сотсиалистӣ ва дар маҷмӯъ, тасовири ифтихоромез аз гузаштаи муштараки ақвоми ориёӣ ва форсизабон буд, ки албатта, бо шитобе бисёр ором ва пурҳавсала, ҳаракат ба самти ояндаро оғоз кард».
Худоёр зимни изъон ба нақши Хрушёв ва ниёзи умумии ҷомеа ба бозгашт ба суннат, шахсияти самимӣ ва ҷаззоби Муъмин Қаноат ва ҷойгоҳи идории вайро дар табдили ин ҷунбиши фардӣ ба ҷараёни умумӣ муассир донист. Дар идома, дугонасозиҳои ҷаълиро дар даврони Шӯравӣ абзоре барои истимрор бахшидан ба ҳокимият донист ва тақобулҳои коммунизм – капитализм, пешрафт – мазҳаб, озодӣ – феодалита, ватани хирад – ватани бузургро аз пуркорбурдтарини онҳо донист, ки ҳамвора яке аз онҳо бо шар тадоъӣ шуда ва мухотаб ба ҳамроҳӣ бо хайр ва иҷтиноб аз шар ҳидоят мешуд ва афзуд: «Ватани хирад дар муқобили ватани бузург яке аз дугонасозиҳои ҷаълӣ дар ҳавзаи ҳувияти миллӣ буд, ки дар он давра барҷаста буд ва мафҳуми ватани хирад (Тоҷикистон) дар баробари ватани бузург (Иттиҳоди Ҷамоҳири Шӯравӣ)-ро тарвиҷ мекард. Ин ҳаракат чизе ҷуз таҳқири миллиро дар пай надошт, то ҷое амри шигифте набуд, агар дар бозор ё аз забони намояндагони мардум мешунидед, ки ба «тоҷики русзабон» буданашон ифтихор кунанд. Муъмин Қаноат бо танзи фохир ва наҷиб ба ин мавқеият вокуниш нишон дод. Ин шеър боиси боб шудани чунин ашъоре дар он давра шуд. Бад-ин тартиб, Қаноат бо истодан дар муқобили ин дугонаҳои ҷаълӣ барои оштӣ додани мардум бо фарҳанги хирад кӯшид».
Бозгашт ба суннатҳои адабӣ
Ҳамчунин, Ҳасани Қарибӣ – раиси Пажӯҳишгоҳи фарҳанги форсӣ-тоҷикӣ дар Тоҷикистон, зимни ишора ба ин ки шеъри тоҷик дар чолиши муқоиса бо шеъри форсӣ гирифтор омадааст, изҳор кард: «Ман эътиқод дорам, ки агар шеър дар Эрон сурати рифоҳӣ дошта бошад, дар Тоҷикистон сурати маишатӣ дорад. Шеъри Тоҷикистон дар давраҳое воқеъ, бо несткунии шадиде мувоҷеҳ шудааст. Ман бештар бовар дорам, ки марҳум Қаноат дар паи бозгашт ба суннатҳои адабӣ буд. Дар даврае ба воситаи тағйири хат ва сиёсатҳои давраи Шӯравӣ, мабнӣ бар эронситезӣ ва дурӣ аз низоми феодалии подшоҳӣ, суннатҳои адабӣ гум шуда буданд. Шеърҳое, ки дар ин давра суруда шуда буд, то давраи Муъмин Қаноат, ки бозгашт ба суннатҳои адабиро эҳё карданд, тақрибан холӣ аз суннатҳои адабӣ шудааст. Агар суннатҳое ҳам ҳаст, дар ҳоли камранг шудан аст.
ӯ бо баёни ин ки бино бар суннате, ки Садриддин Айнӣ бунён гузошт, то даврае сиёсатмадорони ҳукумати Шӯроӣ фарҳангиён буданд ё ба иборате, фарҳангиён сиёсатмадорон буданд, гуфтанд, Муъмин Қаноат ва Гулрухсор тавонистанд дар сиёсатҳои калони давраи Шӯравӣ таъсиргузор бошанд. Мо баъд аз сиёсати демократӣ кардани забон ё сиёсати содасозии забон, бо анбӯҳи мухотаб мувоҷеҳ шудем. Забон сода шуд. Ин фурсат то акнун ҳаст, вале бо зуҳури мухотабони ҳирфаӣ, ба назар дар тақсимбандиҳое, ки доктор Худоёр карданд, даврае ҷадид оғоз шудааст ва боясти дар қиёсе, ки пеш аз ин бо Эрон анҷом мешуд, таҷдиди назаре кард. Хушбахтона, шоирони хубе омадаанд ва ба шоҳроҳи аслии форсизабонон пайвастаанд. Қаноат дар авҷи даврони кудуратҳое, ки миёни Эрон ва Тоҷикистон эҷод шуда буд, боз ҳам бар ҳарфи худ буд ва бар таҳкими равобит таъкид дошт».
Хонаи ҳастӣ дар ҳаҷмаи Шағод
Асғари Додбеҳ – устоди донишгоҳ ва мудири гурӯҳи адабиёти Доиратулмаорифи бузурги исломӣ, зимни таъкид бар зарурати иллатёбӣ ва бартараф сохтан суъи тафоҳумҳо миёни Эрон ва Тоҷикистон, изҳор кард: «Ҳайдеггер мегӯяд: «Забон хонаи ҳастӣ аст». Вақте забон хонаи ҳастӣ аст ва ҳастӣ бе ҳувият ва ташаххус намешавад, ба навъе забон хонаи ҳувият мешавад. Ошкоро бигӯям, ҳувият, яъне забон. Агар забон тағйир кунад, ҳувият тағйир мекунад. Агар забон аз байн биравад, ҳувият аз байн меравад. Дар ин тардиде нест. Ин ҷумлае аз як файласуф буд. ҷумлаи баъдӣ аз як низомии бошараф – Аҳмадшоҳи Масъуд аст, ки гуфт: «Мо барои бақои забони форсӣ меҷангем». Бояд пурсид, ки бо чӣ касе ҷанг мешавад? Дар маҳаллае агар даъвое роҳ меуфтад, бо пирамард ё кӯдаки кӯчак дарнамегирад. Шағодҳо бо Рустамҳо душманӣ доранд. Гарчи дар мамлакати мо бадеҳиёт инкор мешавад. Донишманде мепурсад, аслан Эрон куҷост? Вуҷуд дорад? Он яке, ки намедонам бо чӣ метре андозагирӣ мекунад, шодии футболи моро нажодпарастӣ медонад. Бузургтарин душманони ҳувияти мо худамон ҳастем, ин далел бар он аст, ки бо ханҷар задани наздикон аз рӯбарӯ ва пушт, боз ҳам мондааст. Муъмин Қаноат ва ҳамаи ононеро, ки дар он ҷо мондаанд, наметавон муҳофизакор донист. Инон хирадмандӣ мекунанд, то дар миёни гарданкашон зинда бимонанд. Оё шиор додан ё билофосила нобуд шудан ҳунар аст ё роҳе идомадоданиро пай гирифтан? Дар давроне ҳатто ба баҳонаи ин ки касе забону хатти ниёкон медонист, ӯро дар Сибир табъид мекарданд.
Ӯ афзуд: «Забони форсӣ ҳамеша омили ваҳдати мо будааст. Ин забон бо пуштвонаи азими фарҳангие, ки дар Осиёи Миёна дошт, бо вуҷуди тамоми латмаҳое, ки дид, боз ин қадр қудрат дошт, ки мардони қудратманд битавонанд баланд шаванд ва онро зинда кунанд. Ин реша, ба рағми хушксолиҳо, дар об монд ва ин бузургон тавонистанд ба он чӣ бояд, баргарданд. Дастмояи аслӣ дар ҳамон асри тилоӣ – садаи чаҳорум (баробар бо қарни Х милодӣ – виростор), забон буд. Дар ин давра Ибни Сино ва Форобӣ ва дигарон зуҳур карданд. Аммо мо аз Фирдавсӣ сухан мегӯем, чун ӯ ба форсӣ суруд. Агар ҳазорон китоби арзишманди илмӣ ба забонҳои дигар дар фарҳанги мо навишта шавад, маълум нест он арзиши ҳувиятии кори Фирдавсиро дошта бошад. Чунин пуштвона ва пешинае бо тамом латмаҳое, ки хӯрд, мӯҷиб шуд Садриддин Айниҳо ва Муъмин Қаноатҳо битавонанд баргарданд».